نوع اثر: مقاله

عنوان: پيامبر(ص) در خانه,سازگارى, مهربانى, مديريت

نویسنده: احمد عابدينى

منبع: شیعه سرچ

_________________________________

 

فهرست

مقدمه

پيروان غير پيرو

محدوده رعايت عدالت

رعايت روحيه هر يك از همسران

مدارا كردن

_________________________________

 

مقدمه

يكى از ويژگيهاى پيامبر اكرم(ص) رعايت مساوات بين همسران بـود كه به مواردى از آن اشاره مى شود:

الف ـ پـيامبـر اكرم(ص)مهريه هر يك از زنانش را چـهارصد درهم قرار داد(مهر السنه) و فرقى بـين عايشه, حـفصه, ام سـلمه, سـوده, ميمونه, زينب دختر جحش و زينب دختـر خزيمه نگذاشت(1)و ملاحظاتـى از قبيل قريشى و غير قريشى, جوان و غير جوان, بيوه و غير بـيوه و امثال آن را در مهريه دخالت نداد. اين تساوى حتـما اثر مثبـت خود را در ذهن زنان مى گذارد, تـا خـود را از نظر شخـصيت و ساير امور همانند يكديگر ببينند.

اگر يكـى از آنها ويژگى خـاص يا وضـعـيت ويژه اى داشـت, در آن وضعيت, پيامبر(ص)بـه نحو ديگرى جبـران كار و فعاليت و ويژگى او را مى كرد و با زبـان يا عمل بـه گونه اى رفتار مى كرد كه تساوى و برابرى, بـرترى شخصى را از بـين نبـرد, كه بـه مواردى از آن در آينده اشاره خواهد شد.

على رغم اينكه هفت تن از همسـران داراى مهريه مسـاوى بـودند, ولى بـراى صفيه و جـويريه چنين مهريه اى ذكر نشده است. شايد بـه اين جهت كه ((صفيه)) اسيرى بـود كه بـه اسارت در آمد و پيامبـر اكرم(ص) او را براى خود انتخاب(اصطفا)كرد و بـه اين گونه افراد مهريه اى تعلق نمى گيرد و آزادى او مهريه اش شده است و ((جويريه)) اسيرى بود كه سهم ((ثابـت بـن قيس)) انصارى شد و سپس بـا او عقد كتـابـتـى(يك نوع قرارداد آزادسـازى بـردگان)نوشت كه در مقابـل پرداخت پول بـه عنوان مال الكتابـه آزاد شود. وى بـراى تهيه پول نزد پـيامبـر اكرم(ص)آمد و حـضـرت فـرمود: آيا بـهتـر از آن را نمى خواهى؟ پرسيد: بـهتر كدام است؟ فرمود: پرداخت مال الكتابـه و ازدواج با من. گفت: بله. و پيامبر اكرم(ص)مال الكتابه را پرداخت و با او ازدواج كرد.(2)

بـه گمان زياد مال الكتـابـه بـيش از چـهارصد درهم بـوده, ولى پـيامبـر اكرم(ص)آن را پـرداخت كرده است, زيرا ((جويريه)) مالى نداشت, اما پيامبـر اكرم(ص)آن را بـه عنوان مهريه قرار نداد تا او را بر ديگران برترى بخشيده باشد.

همسر ديگرى كه مهريه اش با ديگران تفاوت داشت, ام حبـيبـه دختر ابوسفيان بـود. او همراه بـا شوهر خود بـه حبـشه رفت و در آنجا شوهرش نصرانى شد. پيامبـر اكرم(ص) نجاشى را وكيل كرد او را بـه ازدواج حضرت درآورد و مهريه او چهارصد دينار بود. (3)

از سيره ابـن هشام و كامل بـن اثـير معلوم نمى شود چـه كسـى اين مهريه را مشخص كرده است, ولى ((ابن عبدالبر)) در استيعاب تصريح مى كند: اين مقدار مهريه را نجـاشى مشخص كرده است.(4)بـنابـراين اشكالى از ناحيه برابرى مهريه ها بر پيامبـر اكرم(ص) وارد نيست. اگرچه حتى بر فرض اينكه پيامبـر اكرم(ص)اين مهريه را مشخص كرده باشد, اشكالى وارد نيست, زيرا ام حبيبه علاوه بـر مهريه نياز بـه نفقه داشت و مقدار اضافه را ممكن اسـت بـه حـسـاب نفقه و هزينه زندگيش گذاشت, زيرا هزينه زندگى بـه عهده شوهر اسـت و پـيامبـر اكرم(ص)بايد آن را پرداخت مى كرد.

ب ـ علاوه بر مهريه از نظر نفقه و هزينه زندگى, پيامبر(ص)رعايت برابـرى و تساوى را مى كرد; مثلا پس از فتح خيبـر به هر كدام طبـق قول ((واقدى)) صد وسق (هشتاد وسق خرما و بـيست وسق جو)پرداخت كرد.(5)ابـن هشام در اين بـاره مى گويد: و قسم لهن مئه وسق و ثمانين وسقا,(6)كه معلوم نيست آيا به بـرخى صد و بـه بـرخى هشتـاد وسق داده و يا بـه هر كدام مجموعا صد وسق داده كه هشتادتاى آن از يك جنس و بـقيه از جنس ديگرى بـوده است, تا بـا عبارت ((مغازى)) تـطبـيق كند و يا بـه هر كدام صد و هشتـاد وسق داده اسـت. احـتـمال اخـير درسـت نيسـت, چـون در اين صورت كلمه ((وسق)) در عبارت زايد است. احتمال اول نيز درست نيست, زيرا در اين صورت بايد تفصيل مى داد به كدام يك از زنان هشتاد و به كدام يك صد وسق داده است; همان طور كه او و

((واقدى)) در بـاره سـهم ديگران تفصيل داده اند. بنابـراين احتمال وسط صحيح تر است. بـه هر حال ((واقدى)) كه داستان و حوادث جنگها را نوشتـه, بـيان مى كند پيامبـر اكـرم(ص)سـهم آنان را بـه طور متـسـاوى پـرداخـت كـرد.

((وسق)) عبارت از شصت صاع اسـت(7)

و صاع تـقريبـا سـه كيلوگرم است. در نتيجه سهم هر زن هيجده تن مى شود كه رقم نسبـتـا بـالايى اسـت, ولى احـتـمال دارد صاع و وسـق معانى ديگرى داشتـه بـاشد.

ج ـ پيامبر اكرم(ص) در ساير امور نيز رعايت تساوى و برابرى را مى كرد; مثـلا صبـحگاهان, پـس از نماز بـه حجره يكايك همسرانش سر مى زد و از آنان احوالپرسى مى كرد.

دـ او هر شب در اتـاق يكى از آنان بـه سر مى بـرد و تـساوى را كاملا رعايت مى كرد; حتى در دوران مريضى ايشان كه بـه وفاتش منجر شد, رعايت تساوى را مى كرد, تا اينكه بيمارى بر او سخت شد و طبق نقل از همسرانش اجازه خواست در اتاق عايشه بماند. (8)

شايد ماندن در خانه عايشه به اين جهت بود كه او جوانتر بود و بيشتـر مى تـوانست از عهده كارهاى منزل و مداواى حضرت بـرآيد, و شايد جـهات ديگرى داشتـه كه بـعدا مورد اشاره واقع خواهد شد.(9)

ه ـ پيامبر(ص) در سفرها و جنگها رعايت تساوى را مى نمود و پيوسته قـرعـه مى كـشـيد و طبـق آن يكـى از زنان را همراه خـود مى بـرد. شايان ذكر است چون زمان و مدت غزوه ها معلوم نبود, راهى بـهتر از قرعـه كشـيدن بـراى رعـايت عـدالت و بـرابـرى وجـود نداشـت.

جالب است بدانيم اين همه اصرار بر تساوى و برابرى بين همسران و حتى اجازه خواستن از آنان در برخى موارد, از كسى سر مى زند كه خداوند بـه او اجازه داده است بـين زنانش بـا بـرابـرى و تساوى برخـورد نكـند و زنان او نيز بـا همـين شـرط نزد او مـانده اند.

قرآن مى فرمايد: ((ترجى من تشاء منهن و تـووى اليك من تـشاء و من ابتـغيت ممن عزلت فلا جناح عليك ذلك ادنى ان تـقر اعينهن و لا يحزن و يرضين بما اتيتهن كلهن; (10)نوبت هر كدام از زنها را كه مى خواهى, بـه تاءخير انداز و هر كدام را كه خواهى, پيش خود جاى ده. بـر تو بـاكى نيست كه هر كدام را كه ترك كرده اى,[ دوبـاره] طلب كنى. اين نزديكتـر اسـت بـراى اينكه چـشمانشان روشن گردد و دلتـنگ نشوند و همگى بـه آنچـه بـه آنان داده اى, خشنود شوند.))

شايان ذكر است اين اختيارات را خود همسران پيامبر اكرم(ص)بـه او دادند. هنگامى كه او آنان را ـ طبـق دستور و ارشاد خداوند ـ بين ماندن نزد پيامبر(ص) و تحمل زندگى ساده آن حضرت و بـين طلاق مخير ساخت, همگى ماندن نزد آن حضرت و بـا هر شرايطى كه پيامبـر اكرم(ص)صلاح بـداند را قبـول كردند, آيات 28 و 29 سوره احزاب از اين واقعه بازگويى مى كند; بنابـراين رعايت نكردن تساوى, احجافى در حق زنان نبود, بلكه همگى آن را قبول كرده بـودند و آيه قرآن نيز بر اين مطلب تصريح دارد, ولى با اين حال پيامبر اكرم(ص)تـمام سعى خـود را بـراى رعايت تـساوى و عدالت, بـه كار مى بـرد.(11)حتـى پـيامبـر اكرم(ص)در حال احرام رعايت مساوات را مى كـرد و هر شـب را كـنار يكـى از آنان بـه سـر مى بـرد. اگرچـه بـهره گيرى جنسى در حال احرام حرام است, ولى منافاتـى بـا رعايت تساوى بين آنان نداشت.

 

پيروان غير پيرو

افرادى كه ازدواجـهاى متـعدد مى كنند و خود را مسلمان و پـيرو دين پيامبـر(ص) مى دانند, بـايد بـررسى كنند بـرخوردها و كارهاى آنان تـا چـه حدى بـا بـرنامه ها و اعمال و بـرخوردهاى پـيامبـر اكرم(ص)سازگار است. اگر شخـصى بـبـيند كه جـوان بـودن يك زن يا خوش سخن و زيبـابـودن او, وى را از ديگر همسرانش غافل كرده و در

امور زندگى رعـايت مسـاوات را نمى كـند, بـداند او از راه و روش پيامبر(ص)بسيار فاصله دارد و طبـق فرموده قرآن حق ازدواج متعدد را ندارد, زيرا قرآن مى فرمايد: ((فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع و ان خفتم الا تعدلوا فواحده; (12)با هرچه از زنان كه مورد پسـندتـان واقع شود, ازدواج كنيد; دوتـا, سـه تـا, چهارتا, پس اگر بيم داريد كه بـه عدالت رفتار نكنيد, بـه يك زن اكتفا كنيد.))

روشن اسـت در آيه, ازدواج بـا بـيش از يك زن مشروط بـه رعايت عدالت است و حتى در صورت ترس از اينكه نتواند عدالت را بـرقرار كند, بايد به يك همسر اكتفا كند. از اينجا روشن مى شود كسانى كه ازدواجهاى متعدد مى كنند و تنها خود را در تعدد ازدواج پيرو سنت پيامبر(ص)مى دانند اما در حقوق همسران بـه عدالت رفتار نمى كنند, چقدر از قرآن و از سنت او دور هستند و در واقع پيروان غير پيرو هستند. ازدواجهاى متعدد سزاوار شخصى است كه خود را امتحان كرده باشد و بداند حوادث و حالات, او را تغيير نمى دهد و از عدالت باز نمى دارد.

 

محدوده رعايت عدالت

البتـه خداوند ضعف و سستـى ما را مى دانست كه نمى تـوانيم بـين زنان به عدالت رفتار كنيم; از اين رو ما را از متمايل شدن به يك سو نهى كرده و فرموده است: ((و لن تـسـتـطيعوا ان تـعدلوا بـين النساء و لو حرصتم, فلاتـميلوا كل الميل فتـذروها كالمعلقه و ان تـصلحـوا و تـتـقوا فان الله كان غفورا رحـيما; (13)و شما هرگز نمى توانيد ميان زنان بـه عدالت(رفتار)كنيد, هر چند[ بـر عدالت] حريص باشيد. پس به يك طرف يكسره تمايل نورزيد, تا آن[ زن ديگر] را سرگشـتـه[ و بـلاتـكـليف] رها كـنيد و اگر سـازگارى نماييد و پرهيزكارى كنيد, يقينا خدا آمرزنده مهربان است.))

از ((و لو حرصتم)) (هر چند تمايل شديد بـه رعايت عدالت داشته باشـيد)معـلوم مى شـود مراد از عدالت در ((و لن تـسـتـطيعـوا ان تـعدلوا)) عدالتـى است كه از اخـتـيار و تـوان آدمى خـارج است; بنابراين مى توان گفت مراد از آن, عدالت در مودت و محبـت است كه از امور قلبـى است و اختيارى نيست.(14)بـنابـراين محدوده رعايت عـدالت, كارها و اعـمال و رفتـارهاى ظاهرى اسـت, ولى در مودت و دوستى ممكن است برخى محبوب تر از برخى ديگر باشند.

خلاصه گفتار: مردانى كه قدرت برقرارى عدالت ظاهرى بين زنان را ندارند و مال و امكانات خـود را در اخـتـيار بـرخـى از همسـران مى گذارند و بيشتر اوقات خود را با يكى از آنان سپرى مى كنند, حق ازدواج متعدد را ندارند و بـى جـهت از تـعدد زوجـات مطرح شده در قرآن يا در سنت نبوى سوء استفاده مى كنند.

 

رعايت روحيه هر يك از همسران

يكى ديگر از ويژگيهاى پيامبر(ص)كه محبت همسرانش را بـه همراه داشت, رعايت روحيات آنان و ابراز علاقه به تمامى آنان مناسب بـا شاءن هر يك بود; بـه طورى كـه هيچ كـدام احـسـاس نمى كـرد ديگرى محبوبـتـر از او نزد پـيامبـر(ص)است; مثلا وقتـى مى ديد عايشه زن جوانى است كه دوست دارد محبوب شوهر خود بـاشد, بـا الفاظى نظير ((كلمينى يا حميرا; (15)اى حميرا! با من سخن بگو)) محبـت او را بـه خود جلب مى كرد. و وقتى بـا ((ام سلمه)) مواجه مى شد كه داراى فرزندانى بود و بچه هايش را نيز بـسيار دوست مى داشت, احوال آنان را مى پـرسيد و بـر آنان اسم جديدى مى گذاشت كه نشانه اعتـنا بـه آنان بـود; مثـلا او دختـر كوچـكى داشت كه نامش ((زينب)) بـود و پـيامبـر اكرم(ص)او را ((زناب)) صدا مى زد و مى پـرسيد: ((زناب)) كجاست, يا وقتى در حجه الوداع شتر صفيه از رفتـن ايستـاد و صفيه از شدت ناراحتى گريه كرد, پـيامبـر(ص)بـا دست خود اشكهاى او را پـاك كرد و او را دلدارى داد و دستـور داد قافله همان جـا فرود آيد, در حالى كه تـصميم بـه فرود آمدن در آن مكان رانداشت.(16)

پيامبر اكرم(ص)به خاطر اهانتى كه زينب بـنت جحش بـه صفيه كرد, مدتى با زينب قطع رابـطه كرد, ولى پس از اينكه زينب از كار خود پشيمان شد, پـيامبـر(ص)بـه غرفه او رفت و تـختـخوابـش را مرتـب كرد(17)و اين گونه محبت خود را به او ابراز كرد.

وقتى بـه ((بـره)) دختر حارث از بـنى المصطلق كه در جنگ اسير شده, پيشنهاد ازدواج داد و او با خوشحالى پذيرفت, پيامبر(ص)اسم او را ((جويريه)) نهاد(18). و با اين كارها محبت او را كاملا به خود جذب كرد.

روزى از روزها پيامبر(ص)بر جويريه گذر كرد و ديد مشغول عبادت است. پس از حدود نصف روز بر او گذر كرد و باز ديد مشغول عبـادت است. فرمود: آيا مى خواهى كلماتى به تـو تـعليم كنم تـا آنها را بـگويى, و سپس بـه او ياد داد هر يك از اين اذكار را سه مرتبـه بگويد: سبحان الله عدد خلقه, سبحان الله يرضى نفسه, سبحان الله زنه عرشه, سبحان الله مداد كلماته(19).

به هر حال از مجموع كلمات و رفتارى كه از پيامبـر(ص)نقل شد و در لابلاى كتابـهاى روايى و تـفسيرى نمونه هاى ديگر آن را مى تـوان پيدا كرد, فهميده مى شود اين برخوردها سبـب جذب قلوب آنان مى شد.

البته اين بـرخوردها در آن زمان بـراى زنان بـسيار مهم بـود, زيرا آن زمان نزديك به جاهليت بود, كه زنان را يا مى كشتند و يا بـا آنان بـه گونه حيوان رفتار مى كردند و آنان را در ايام عادت از خانه بيرون مى كردند, و آنها را مانند ساير اموال ميت به ارث مى بـردند, و نيز بـا زنان مشورت نمى شد و كسى بـه سخـن آنان گوش نمى داد و ... و از طرفى تحمل اين بـرخوردها بـراى جامعه آن روز بسيار سخت بـود, زيرا جامعه قبـول نمى كرد مردى بـه همسرش شخصيت اجتماعى دهد; به سخنان او گوش دهد; به او محبت كند و حتى اجازه دهد زن با او قهر كند و به تندى با وى سخن بگويد!

بـرخـى, منشـاء همه گرفـتـاريهاى پـيامبـر(ص)بـا همسـرانش را برخوردهاى خود حضرت مى دانستند و معتقد بـودند: اگر همان طور كه آنان بـا زنانشان رفتار مى كردند, پـيامبـر(ص)رفتار مى كرد, زنان جـسور نمى شدند و زنان آنان نيز جـراءت نمى كردند روى حـرف مردان حرف بـزنند. در مقابـل همه اين حرفها, پيامبـر(ص)تبـسم مى كرد و شايد با اين تبسم, بـر ساده انديشى بـرخى تاءسف مى خورد و هدفش و راهش را كه در جـاهاى ديگر بـا صراحـت بـيان كرده, در درون خود زمزمه كرد كه: من نيامده ام تـا بـا قهر و غلبـه و قدرت نظامى و زور بر ديگران برترى يابـم و حكومت كنم. من نيامده ام تا ديگران از من بترسند و همسرم در خانه به خاطر تـرس از كتـك يا تـرس از طلاق از من اطاعت كند, بـلكه آمده ام خرد انسانها را پرورش دهم و به آنان بياموزم خودشان آزادانه راه حق را بيابـند و در آن گام نهند. بنابـراين اگر صد بـار ديگر حفصه, عايشه و ... ناسازگارى كنند, آنان را بـا زور تسليم نخواهم كرد; همان طور كه حضرت نوح و حضرت لوط همسرانشان را با زور بـه راه حق نكشاندند, زيرا ((لا اكراه فى الدين)) اصلى مسلم و غير قابـل تـشكيك اسـت. اگر خـدا مى خواست از راه زور و جبر همگان را هدايت كند, چنين مى كرد, ولى او خواست مردم اختـيار داشتـه بـاشند. خدا راه را از چاه بـراى آنها بـيان كرد, تا هر كسى هر مسيرى را خواست, انتخاب كند. ((و لو شاء الله ما اشركوا و ما جعلناك عليهم حفيظا و ما انت عليهم بـوكيل(20); و اگر خدا مى خواست, آنان شرك نمى آوردند و ما تو را برايشان نگهبان نكرده ايم و تو وكيل[ صاحب اختيار] آنان نيستى)) و در جاى ديگـر فـرمود: ((فـذكـر انما انت مذكـر لـسـت عـلـيهم بمصيطر(21); پس تذكر ده, كه تـو تـنها تـذكردهنده اى و بـر آنان تسلطى ندارى.)) و در باره مردم فرمود: ((و قل الحق من ربكم فمن شاء فليومن و من شـاء فليكفر(22); بـه آنان بـگو: حـق از جـانب پروردگار است. پس هر كه بخواهد, ايمان بياورد و هر كس بـخواهد, كافر شـود.)) و فرمود: ((انا هديناه السـبـيل اما شـاكرا و اما كفورا(23); ما راه را بـه او نموديم; يا سپاسگزار خواهد بـود و يا ناسپاس.)) بنابراين با سخن و عمل و بـا گفتار و كردار بـايد مردم را به راه راست هدايت كرد و روش و منش پيامبر(ص)چنين بود.

او مى خواست همه مردم و از جمله همسرانش را به اين طريق بـه راه راست هدايت كند و بـا خـود سازگار سازد و بـه آنها اخـلاق اسلامى بـياموزد. قهر و غلبـه و زور در اين گونه موارد تاثيرى ندارد.

نكتـه اى كه در پـايان اين قسمت بـيانش خالى از لطف نيست, اين است كه: حـوادث را بـايد در محـدوده خـود بـررسى كرد; يعنى وضع محيطى, اجتماعى و ... را در نظر گرفت; مثلا ازدواج با حفصه, پاك كردن اشك چشم وى, سوار كردن او بـر مركب خويش و دلجويى از وى و آماده كردن تختخواب زينب ممكن است امروزه امورى عادى جلوه كند, ولى در زمانى كه به زن بـه عنوان موجودى پست نگاه مى شد و مردان بـه طور كلى از چـنين كارهايى سـر بـاز  مى زدند, ارزش اين كارها بيشتر روشن مى شود.

 

مدارا كردن

ويژگى ديگر پيامبر اكرم(ص)با همسران, مدارا كردن او در برابر اشتباهات آنان و عفو و گذشت بود. گاهى اشتباه و خطاهاى همسران, تـجاوز بـه حقوق پـيامبـر(ص)بـود. در اين صورت حضرت حتـى بـدون يادآورى به آنان, از كنار اين قضيه مى گذشت و آنان متوجه اشتباه خود مى شدند و سرافكنده مى گشتند; ولى گاه خطاها و اشتباهات آنان در امور مربوط به ديگران بود, كه پيامبـر(ص)بـا گفتار و كردارى مناسب, آنان را متوجه مى كرد و اگر اشتـبـاه آنان ناشى از جهالت بود, با بيانى خوش اين نقيصه را برطرف مى كرد, زيرا تبليغ احكام و هدايت انسانها يكى از وظايف انبياست.

رجوع به اكثر نمونه هاى مطرح شده مى تواند دليل خوبـى بـراى اين ويژگى بـاشد; مثلا وقتى عايشه بـه ايشان گفت: دهانت بـوى مغافير مى دهد, آيا مغافير خورده اى؟ حـضرت فرمود: خـير. نزد زينب شربـت عسل خورده ام. پيامبـر(ص)هيچ تحقيقى نكرد آيا وى راست مى گويد يا نقشه اى كشيده است, بلكه بـا سخت گيرى بـر خود و محروم ساختن خود از خوردن عسل, مشكل را حـل كرد و سوگند ياد كرد ديگر از آن عسل ننوشد. و يا مثـلا بـه همسرانش نگفت: تـو چـنين حقى ندارى, زيرا خودت در آن روزى كه من طبـق فرمان خداوند تو و ساير همسرانم را بـين ماندن و بـا زندگى سـاده سـاخـتـن و يا طلاق گرفـتـن مخـير ساختم(24); اولى را اختيار كردى! و باز نفرمود: آيه قرآن به من اختيار داده كه نوبـت هر كدام از زنان را خواستـم, بـه تـاءخير بيندازم و هر كدام را خواستم, مقدم بدارم(25). پيامبـر(ص)بـدون هيچ گونه استفاده از حق قانونى خود و يا اشاره به ناسازگاريهاى برخى همسران و امثال آن, از تمامى اين امور بـا كمال بـزرگوارى صرف نظر مى كرد.

نكتـه اى كه در بـحث ما حايز اهميت است, اين است كه: پـيامبـر اكرم(ص)پـرده از روى تمامى بـرنامه ها و نقشه هاى زنان بـرنداشت. گفته اند: ما استقصى كريم قط; هيچ گاه انسان كريم استقصا نمى كند و لغزشها را پيگيرى نمى كند, و يا گفتـه اند: ما زال التـغافل من فعل الكرام; از افعال انسانهاى بـاكرامت, تغافل و چشم پوشى است.

وقتى انسانى بـه اين مرحله از كرامت و بـزرگوارى بـرسد كه حتـى نسبـت بـه توطئه قتل خويش تغافل كند و هيچ سخنى از آن بـه ميان نياورد, خصوصا وقتى كه انسان متوجه شود توطئه از سوى كسانى است كه او بـيشتـرين لطف و عنايت را بـه آنان داشتـه اسـت, بـيشتـر بزرگوارى و كرامت او جلوه گر مى شود.

به هر حال اين عمل پيامبر اكرم(ص)چونان ساير اعمال او الگويى براى همگان است. مردى كه در خانه مى خواهد نسبت به خانواده خويش مديريت داشتـه بـاشد و معلمى كه مى خـواهد كلاسـى را اداره كند و حاكمى كه خواهان اداره جامعه است, بايد بـيش از هر چيز بـه اصل تغافل و چشم پوشى فكر كند. مگر نه اين است كه پيامبر(ص)با توطئه قتل خود, بـا گذشت و چشم پوشى بـرخورد كرد و همه را شرمنده خويش ساخت؟! لااقل مرد خانه بـايد از پيامبـر(ص)بـياموزد كه در موارد بى اعتناييها و سخنان نسنجيده و نظاير آن با تغافل بـرخورد كند.

در مورد بـرخـوردهايى كه همسران بـا يكديگر داشتـند و نزاع و درگيريهايى كه بـين آنان بـه وجـود مىآمد, نيز رفتـار و گفتـار پيامبر اكرم(ص)بسيار راهگشاست.

موارد زيادى از مداراى پيامبـر(ص)بـا عايشه در بـحثهاى گذشته مطرح شد. جاهايى كه عايشه نسبت به حضرت خديجه بى احترامى مى كرد; مزاحم ملاقاتهاى خصوصى پيامبر(ص) با حضرت على(ع)مى گشت; در هنگام نماز شب خواندن پـيامبـر(ص)بـه توهم اينكه حضرت نزد ساير زنانش رفته, به تفحص مى پرداخت و حتى يك مرتبه پيامبـر(ص)را كه در حال مناجات بود, لگد كرد و ... موارد زيادى است كه حضرت, بـا مدارا مساءله را حل كرده اند. نظير اين موارد و حتى بـيشتـر از اين را حفصه مرتكب مى شد و پيامبـر اكرم(ص)مدارا مى كرد. حال چه شده است كه مردان روزگار ما كوچـكتـرين ناراحـتـى و مشكل از زنان ما را تحمل نمى كنند و بـه ضرب و شتم, تهديد و ارعاب مى پـردازند؟! چرا به جاى برخورد عاطفى و محبتآميز مى خواهند با زور بـر همسر خويش پيروز شوند. چرا مرد و زن به جاى اينكه بـا محبـت و عشق همديگر را جـذب كنند, بـه راههايى نظير مهريه سـنگين و شـروط ضـمن عقد متوسل مى شوند؟! و چرا مسوولان امر به جاى آموزش درس عشق و محبـت و تربيت انسانهاى بـافرهنگ و مهرپرور, بـه فكر دادگاه حمايت از خانواده و قوانين خشك و بى روح افتاده اند؟! اگر چه تشكيل دادگاه و تصويب قوانين حمايت از خانواده خوب است, ولى درس عشق و محبت, كاربرد بيشترى دارد و بهتر است.

يكى ديگر از ويژگيهاى پيامبر اكرم(ص)زبـان اعتذار داشتن است. ايشان در مواردى از كار خويش عذرخواهى مى كرد كه هر شخص منطقى و باانصـافى, حـكم بـه بـرائت آن حـضرت مى داد. صـرف نظر از اينكه پيامبـر(ص)معصوم است و گناهى انجام نمى دهد و گذشته از اينكه او از فكرى سرشار و قدرت تـصميم گيرى بـرخوردار است و آنچـه انجـام مى دهد, نه تنها صلاح امت اسلامى, بلكه صلاح جامعه بـشريت است, ولى با اين حال از كارهاى خـود كه ضررى متـوجـه شخـص خـاصى مى نمود, عذرخواهى مى كرد; مثـلا در جنگ خيبـر, پـدر و عمو و شوهر و بـرخى خويشان ديگر ((صفيه)) كشتـه شدند و مقصر اصلى خود آنان بـودند. كارشكنيهاى آنان و آزار و اذيتـهايشان امر پـوشيده اى نيست, ولى پيامبر اكرم(ص)در مورد كشته شدن آنان از ((صفيه)) عذرخواهى كرد و فرمود: از تـو عذرى مى خواهم كه خويشانت كشتـه شدند, ولى آنان بودند كه عليه من توطئه كردند.

بـه هر حال اين عذرخواهى يكى از ويژگيهايى است كه اثر بـسيار مثبتى در زندگى زناشويى و در رفع اختلافات دارد.

از ويژگيهاى ديگر پـيامبـر(ص)عـذرپـذيرى ايشـان بـود. آن قدر پيامبـر اكرم(ص)عذرها را قبـول مى كرد كه حتى منافقان سخن را از حد گذراندند و گفتند: او زودباور است و هر چيزى كه بـه او گفته شود, قبول مى كند. آيه قرآن در صدد دفاع از پيامبر اكرم(ص)برآمد و فـرمود: ((و منهم الذين يوذون النبـى و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم يومن بالـلـه و يومن لـلـمومنين و رحـمه لـلـذين آمنوا منكم(26); و از ايشان[ منافقان] كسانى هستـند كه پـيامبـر(ص)را آزار مى دهند و مى گويند: او زودباور است. بگو: زودباوريش به نفع شماست. او به خدا ايمان دارد و در جهت نفع شما[ خبرها را] باور مى كند و بـراى كسـانى از شما كه ايمان آورده اند, رحـمت اسـت.)) به هر حال پيامبر(ص)در زندگى خانوادگى همين طور بود و در صدد تحقيق برنمىآمد كه آيا عذرى كه طرف مقابـل آورده, واقعى است يا ظاهرى.

سوده, همسر حضرت, نقل مى كند: ((بعد از جنگ بدر وقتى به اتاقم بـرگشتـم, ((سـهيل بـن عمرو)) را ديدم كه در گوشه اى از حـجـره ام دستهايش را با طناب بـه گردنش بـسته است. گفتم: بـا دست خودتان ذلت را پـذيرفتـيد! چـرا بـا بـزرگوارى مرگ را پـذيرا نشـديد؟! ناگهان كلام رسول خدا(ص)مرا متـنبـه ساخـت كه فرمود: اى سوده! آيا بر خدا و رسول او تحريك و ترغيب مى كنى؟!

گفتم: اى رسول خدا! سوگند بـه آن كه تـو را بـحق مبـعوث كرد! هنگامى كه ((سهيل بن عمرو)) را به اين حالت ديدم, اختيار از كفم بيرون رفت و آنچه را كه گفتم, گفتم.)) (27)

روشن است كه بـه مجـرد عذر آوردن, پـيامبـر اكرم(ص)راضى شد و ديگر دنبـال قضيه را نگرفت كه آيا واقعا بـى اختـيار اين سخن از دهان ((سوده)) خارج شده يا قصد تحريك داشته است.

اگر قبول عذر در خانواده ها وجود داشت, ديگر نيازى بـه اينهمه پرونده در دادگسترى نبود.

مناسب است كه عنان سخن را به ملاى رومى بـسپاريم تا نظر او را جـويا شـويم و سـپـس بـا كمك آيات و روايت آن را تـوضـيح دهيم:

 

زين للناس حق آراسته است

ز آنچه حق آراست, چون دانند جست؟

چون پى ((يسكن اليها)) ش آفريد

كى تواند آدم از حوا بريد؟

رستم زال ار بود وز حمزه بيش

هست در فرمان, اسير زال خويش

آن كه عالم مست گفتش, آمدى

((كلمينى يا حميرا)) مى زدى

آب غالب شد بر آتش از نهيب

ز آتش او جوشد, جو باشد در حجاب

چون كه ديگى حايل آمد هر دو را

نيست كرد آن آب را, كردش هوا

ظاهرا بر زن چو آب ار غالبى

باطنا مغلوب و زن را طالبى

اين چنين خاصيتى در آدمى است

مهر, حيوان را كم است, آن از كمى است

گفت پيغامبر كه زن بر عاقلان

غالب آيد سخت و بر صاحب دلان

باز بر زن جاهلان چيره شوند

زان كه ايشان تند و بس خيره روند

كم بودشان رقت و لطف و وداد

زان كه حيوانى است غالب بر نهاد

مهر و رقت وصف انسانى بود

خشم و شهوت وصف حيوانى بود

پرتو حق است, آن معشوق نيست

خالق است آن گوييا مخلوق نيست(28)

 

مولوى در اولين بـيت علت تمايل مرد بـه زن را بـا استفاده از آيه قرآن بيان مى كند. خداوند مى فرمايد: ((زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطره من الذهب و الفضه(29); دوسـت داشتـن خـواسـتـنيها ى گوناگون اعم از زنان, فرزندان و اموال فراوان اعم از طلا, نقره و ... بـراى مردم آراسـتـه شده است.))

روشن است وقتى خداوند حس زيبايى را در سرشت انسان نهاده است, و از طرف ديگر اين امور نيز تزيين شده و زيبا در بـرابـر انسان نمودار مى شوند, انسان طبـعا بـه سوى آنها متـمايل مى شود. اساسا اگر اين حب و آرايش نبود, هيچ گاه خانواده اى بـه وجود نمىآمد و نسلى توليد نمى شد و هيچ گاه پـدر و مادر اين همه سعى و كوشش را در راه بـه هدف رسيدن فرزندان خـود بـه كار نمى گرفتـند و علم و صنعت به پيش نمى رفت و بنايى بر پا نمى شد و مالى به دست نمى آمد.

بنابـراين فطرت و سـرشت آدمى بـه سـوى خـوبـى متـمايل اسـت و نيروهايى الهى يا غير الهى, اين امور مادى را بـراى انسان زينت مى دهند و نتيجه كشش درونى است كه از آن گريزى نيست.

مولوى در بيت بعدى بـه آيه ديگرى از قرآن اشاره مى كند كه هدف از آفرينش زنان را بـيان مى كند. خدا مى فرمايد: ((و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتـسكنوا اليها و جـعل بـينكم موده و رحـمه ان فى ذلك لا يات لقوم يتـفكرون(30); از نشـانه هاى او اين است كه از[ نوع] خودتـان همسرانى بـراى شما آفريد, تـا بـدانها آرام گيريد و ميانتـان دوستـى و رحـمت نهاد. آرى در اين[ نعمت] براى مردمى كه مى انديشند, قطعا نشانه هايى است.))

اين آيه نشان مى دهد زن و مرد همجنسند و زن آفريده شد تـا مرد در كنار او آرامش يابـد. در اين جهت كه مردان نياز بـه آرامش و همسر دارند, فرقى بـين پـيامبـران و ديگران نيسـت و همه در راه تحقق هدف الهى و تـشكيل خانواده كوشا هستـند. وقتـى انسانى بـه ديگرى نيازمند شد, محتاج و نيازمند(مرد)بـايد در نزد بـى نياز و غنى(زن)بـه گونه اى رفتـار كند كه او بـا رضـايت خـاطر نيازش را برآورد. بنابراين تمسك بـه زور و تهديد يا خدعه و نيرنگ كارساز نيسـت و معامله اى اسـت كه در آن فروشـنده و غنى زنان هسـتـند و نيازمند و خواهان, مردان. بـه همين جهت حتـى در هنگام عقد نكاح زن يا وكيل او ابتدا بايد صيغه عقد را انشا كند و سپس نوبت بـه مرد يا وكيل او مى رسد كه عقد را قبول كند; نظير خريد و فروش كه اول فروشنده ((بعت)) يا فروختم را مى گويد و سپس مشترى قبـول يا خريدم را.

و چون نكاح عـقدى نظير عـقد بـيع و امثـال آن اسـت, عـزم بـر كلاهبردارى و فريب, قصد نپرداختن مهريه و تصميم بـه زور و ارعاب در هنگام انعقاد عقد, بـه صحت آن ضربـه مى زند و انجام هر يك از اين امور پس از عقد, مهر و محبت و صميميت را از بين مى بـرد. در چنين ميدانى صداقت, محبت و امورى از اين قبيل بيشتر كارساز است و به همين جهت مولوى گفته است:

اگر چه شخص رستـم زال و يا حمزه سيدالشهدا بـاشد, در اين جـا اسير و تـحـت فرمان همسر خـويش است. او بـا مثـال ديگرى نياز و احـتـياج را بـه بـهتـرين نحـوى پـى مى گيرد و مى گويد: پـيامبـر اكرم(ص)كه همه جـهانيان عاشـق گفتـار اويند و گفتـارش همگان را مدهوش مى كند و از زبـانش سخنان وحى ادا مى شود, وقتـى بـا عايشه روبه رو مى شود, به او مى گويد: كلمينى(با من سخن بگو)و به عبـارت صريح تر: تـمامى عالم محتـاج نطق او و او محتـاج سخن گفتـن عايشه است.

البـته اشتبـاه نشود اين دو نوع نياز, كاملا متفاوت است; مردم بـه نطق پيامبـر(ص) نيازمندند تا تكامل يابـند و راهى بـه جهان معنويت بيابند, ولى پيامبر(ص)بـه نطق عايشه نيازمند است, تا از جهان معنويت به جهان ماديت بيايد و با موجودات اين جهان همنشين شود.

در اينجا ناگهان شبـهه اى در ذهن ملاى رومى خلجان مى كند: مسلما مرد از قوت بـازو و زور بـيشتـرى بـرخوردار است و امكانات مادى بيشتر در دست اوست; چطور ممكن است او محتاج باشد و زن بى نياز؟! چگونه ممكن است مرد اسير زن باشد و او صاحب اختـيار؟ در صورتـى كه مرد مى تواند بـا زور او را تـسليم خود سازد و از وى هر گونه بهره اى ببرد و حتى از او بيگارى بـكشد! ولى فورا بـا مثالى بـه پاسخگويى مى پردازد و مى گويد: آب نيز از لحاظ زور و نهيب زدن بر آتش غلبـه مى كند و آن را خاموش مى سازد, ولى وقتى حجاب و پرده اى بين آنان وجود داشت و آب بـه وسيله ظرفى روى آتش قرار گرفت, نه تنها آتش را خاموش نمى كند, بلكه آتش آن را به جوشش وا مى دارد و حتى آن را بخار و فانى مى كند.

اگر تنها جنبه حيوانى انسان مطرح باشد و سخنى از علم و فرهنگ و معنويت و اخـلاق و ... در كار نبـاشـد, مردان بـر زنان غالب و پـيروزند و زنان را بـه سكوت و تسليم وا مى دارند و حتى آنان را نابود مى كنند و از وجود زنان بهره اى برده نمى شود; همان گونه كه آتش بـا آب خاموش مى شود و از وجودش نفعى بـرده نمى شود, ولى اگر صفات انسانيت موجود باشد, مانند حايلى بين مرد و زن واقع مى شود و در اين صورت است كه چـيرگى از آن زن است و او مرد را بـا عشق خود گرم مى كند و به زندگى معنا مى بخشد.

همين مطالب را مولوى بـه عنوان حديثى از پـيامبـر اكرم(ص)نقل مى كند و مى گويد: زن بـر عاقلان و صاحب دلان پـيeوز است, ولى جاهلان بـر زن پـيروزند, چـون جـاهلان از صفات درونى و ويژگيهاى انسانى بى بهره اند. مولوى با الهام از آيه قرآن كه فرمود ((و جعل بينكم موده و رحمه(31 )) مى گويد: مهر و رقت وصف انسـانى اسـت. پـس از ديد يك عارف بـه زن نگاه مى كند و مى گويد: او پـرتـوى از پـرتـو خداوند سبـحان است و بـه همين جـهت قدرت خلاقيت دارد و مى تـواند آرامش را ايجاد كند و چونان او خالقيت دارد و به كانون خانواده مهر و محبـت و صفا و صميميت مى بـخشد, كه ناخودآگاه انسان تـصور مى كند او خالق غير مخـلوق است, در حـالى كه خـالقيت او ناشى از پرتو خالق اوست, نه استقلال داشتنش.

نتيجـه اينكه: سـازگارى بـا همسـر و در خـانواده, سـنت رسـول اكرم(ص)است و خـواست خـداوند و حـل كننده مشكلات متـعدد در زندگى انسانها. بنابـراين بـرماست كه از اين الگوى الهى كمال استفاده را بكنيم و بـا اخلاق نيكو همراه بـا تغافل و مدارا, زندگى درون خانه را رضايت بخش و آرامش بخش كنيم و قبل از بهشت برين, همين جا را بهشت پرطراوت و شاداب قرار دهيم, تا زمينه اى بـراى ورود بـه بهشت پرطراوت آخرت باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پى نوشت :

1ـ سيره ابـن هشام, ج4, ص644 ـ ;647 بـحارالانوار, ج22, ص193 ـ 197 و 201 ـ 205.

2ـ همان, ج4, ص645.

3ـ الكامل فى التاريخ, ج1, ص656.

4ـ الاستيعاب, ج4, ص1930.

5ـ المغازى, ج2, ص693.

6ـ سيره ابن هشام, ج4, ص352.

7ـ فرهنگ دهخدا, ج14, ص20498.

8ـ سـيره ابـن هشـام, ج4, ص;643 الكامل فـى التـاريخ, ج2, ص5.      

9ـ در بـحـارالانوار, ج22, ص467 آمده است: عايشه از زنان ديگر اجازه خواست پيامبر(ص)اكرم(ص)در حجره او بـه استراحت بـپردازد.

10ـ احزاب(33), آيه 51.

11ـ بحارالانوار, ج22, ص243.

12ـ نساء (4), آيه 3.

13ـ همان, آيه 129.

14- روايتـى در نورالثقلين ذيل آيه اين نكتـه را بـيان مى كند.

15ـ مثنوى معنوى, شعر 2428.

16ـ اسدالغابه, ج7, ص169.

17ـ همان; مسند احمد, ج6, ص337.

18ـ همان, ص58.

19ـ همان, ص59.

20ـ انعام(6), آيه 107.

21ـ غاشيه(88), آيه هاى 21 ـ 22.

22ـ كهف(18), آيه 29.

23ـ دهر(76), آيه 3.

42ـ اشاره به آيه 28 و 29 از سوره احزاب است.

25ـ اشاره به آيه 51 سوره احزاب است.

26ـ توبه(9), آيه 61.

27ـ سيره ابن هشام, ج1, ص645.

28ـ مثـنوى معنوى, تـصحـيح عبـدالكريم سروش, ج1, ص110 ـ 111.

29ـ آل عمران(3), آيه 14.

30ـ روم(30), آيه 21.

31ـ همان.

 

 

فهرست مقالات                                                                                      صفحه اصلی

www.rasolallah.myblog.ir